کلاغ اجتماعی: August 2005

Friday, August 05, 2005

دهانت را می بويند مبادا که ...


دهانت را می بویند مبادا که ...

چراغ آبی و قرمز ، چراغ چشمک زن ، چراغ چرخان . صدای آژیر ، صدای وحشیانه موتور سیکلت .. نه البته موتور سیکلت معمولی !

پشت ترافیک ، پشت چراغ قرمز ، صدای پخش ماشین را زیاد کنی و فرقی هم برایت نکند که چراغ کی سبز می شود ، چون به مقصد مشخصی نمی روی ! چهار راه نظر ، میر ، شیخ صدوق ، سعادت آباد ، چهارباغ بالا ، شریعتی ، توحید ، نظر و ..!؟ دوباره از نو ..
می روی و بر می گردی ! چرا ؟ چون داری تفریح می کنی ! چون داری خوش می گذرانی . فرقی نمی کند زانتیا سوار باشی يا پژو يا پرايد يا ماکسيما .. مهم این است که داری تفريح می کنی . و اين تنها تفریح توست . بگردی و بگردی .. پا را روی گاز بگذاری و ترمز کنی ... صدای پخش را تا ته زیاد کنی .. فرقی نمی کند که نوار کاست باشد یا سی دی ! مهم این است که داری تفریح می کنی با سرعت زياد و صدای موزيک زيادتر .
بقیه هم همین کار را می کنند . داخل هر ماشین يا سه نفر پسر نشسته اند ( و تفریح می کنند !!! ) یا سه ، چهار نفر دختر . و به ندرت چند نفر دختر و پسر با هم ! و همه ی اينها به همدیگر توجه دارند . صدای پخش را زیاد می کنی که بيشتر حال کنی ! حتی اگر به جهت جلب توجه باشد ! ( که اين را بزرگتر ها می گویند ! بگدار بگويند ، اين هم يک نوع تفريح است .. ) .
از خانه می زنی بيرون برای همين چيزها .. برای اين که پشت چراغ قرمز بمانی ؛ برای اينکه در ترافیک گیر کنی .. چهار نفر را دید بزنی یا چهار نفر تو را دید بزنند یا دیوانه بازی در بياوری ... همين !
اگر خيابان خلوت پیدا شود می توانی تفريح بهتری داشته باشد .. می توانی با چند ماشين ديگر کورس بگذاری . چرا ؟ چون می خواهی تفريح کنی .. چون کار ديگری نداری .. چون تفريح ديگری نداری ..
خاقانی ، خواجه پطرس ، جلفا ... اگر جای پارک پیدا کنی ، ماشين را پارک می کنی به تفريح کردن با پای پياده می پردازی !!
وارد جشنواره می شوی .. یک دور که زدی به خودت می گویی : نه ! خبری نيست .. ولی هنوز جاهای ديگری برای تفريح هست !
کوچه کليسا ، نوژان ، مريم ، نگين ... فقط می گردی ... يا تنها يا با چند نفر ديگر .. می روی و برمی گردی .. شايد هم به چند نفر چيزی بگويي و چيزی بشنوی .. می روی و بر می گردی .. داری تفريح می کنی . آخر سر اگر تنها باشی به خودت و اگر با چند نفر ديگر به آنها می گویی : نه .. خبری نيست .. بر می گردی ، می روی طرف کوچه ی کليسا .. اگر گرسنه باشی آن لحظه تفريحی جز اينکه در صف آرابو بايستی نيست ! اگر هم که هنوز گرسنه نباشی سری به تريا آنی می زنی .. بفيه پيشنهاد می کنند : بريم تريا کارين .! تو می گويي : نه ! ديگه اونجا حال نمی کنم ، جواد رو شده ..
.... راه می افتی سمت ماشين . سر کوچه ی جلفا برادران بسيجی و نيروی انتظامی در انتظارند ... خواهرانشان هم در الگانس مانده اند برای موقعيت های ويژه !
جلوی جشنواره جوانان را پراکنده می کنند .. کسی از آن طرف نمی رود .. آنجا ديگر جای تفريح نيست !
.. .. سوار ماشين می شوی .. ساعت حدود 9 است . با ماشين راه می افتی دوبار دور همان خيابان ها .. از توحيد به دانشگاه ، از دروازه شيراز به سعادت آباد ، از چهار راه داريوش به برج و مرداويج و دوباره به سمت چهار راه حکيم نظامی ..
صدای پخش ماشين زياد است .. بيرون از ماشين ، خانواده های درون ماشين تو را نشان می کنند و گاهی هم شايد افسوس می خورند .
اواسط خيابان که می رسی ترافيک است .. صدای موزيک هم زياد ! نه به آينه توجه داری ، نه به بقيه صداها ، نه به صدای موزيک !
ناگهان يک موتور سيکلت با صدای مهيبی کنار تو می ايستد . به تو اخطار می کند کنار بايستی ..
چراغ های گردان آبی و قرمز را تاره می بینی از پشت سر .. الگانس سبز رنگ پليس کنار تو می ايستد و تو هيچ کار ديگری نمی توانی بکنی .
... آلودگی صوتی .. جرم تو اين است .. چون کمی مقاومت کرده ای تو را هم با خودشان می برند .. مردم تو را با چهره هايي نگران به هم نشان می دهند .. تفريحت تکميل شد ! ماشين بايد 3 ماه در پارکينگ بخوابد ! راه ديگری هم نيست .. آشنا و پارتی هم کاری نمی توانند بکنند ...
خودت را هم به زور و مکافات آزاد می کنند ...
صدای آژير .. نور چشمک زن و گردان آبی و قرمز ... موتور سوار های مشکوک ..
دلت می خواهد تفريح کنی .. اما ... تو ديگر از نور گردان و آژير آمبولانس و کاميون حمل زباله هم می ترسی ...
دلت می خواهد تفريح کنی .. ولی به جرم تفريح اتوموبيلت تا 3 ماه ديگر بايد آب خنک بخورد !!!
از تفريح کردن می گذری .. از همان تفريحی که خودت می شناختی .. از آن تفريحی که بلد بودی ..
ديگر نه منتظر ماشين می شوی نه به خيابان پا می گذاری ..
تفريح پشت درهای بسته ، زير سقف هم امن تر است هم بهتر !
کسی ديگر با تو کاری ندارد .. چون در خيابان .. جلوی همه ، در انظار عمومی تفريح نمی کنی ..
هر شب از اين پارتی به آن پارتی .. از اين خانه به آن خانه ..
تمام شد ! ديگر کسی با تو کاری ندارد ... کارت را بکن ، آزاد باش ! لذت ببر .. حال کن ..
تازه تفريح کردن را ياد گرفته ای ... تفريح امن را !
زير سقف و پشت درهای بسته هم امن تر است ، هم بهتر ... !!!

صدای آژير ... صدای موتورسيکلت های مشکوک .. نور گردان آبی و قرمز .. ماشين های سبز و سياه ...بی سيم های پنهان شده ...

دهانت را می بويند مبادا که ......

ک . آسمان
14 مرداد 83